جدول جو
جدول جو

معنی خل جوز - جستجوی لغت در جدول جو

خل جوز
(خِلْ لِ جَ)
گردو را چون به اندازۀ فندقی شود در سرکه افکنند آن سرکه را خل الجوز گویند و در طب بکار آید. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنچه در دل اثر کند و دل را رنجور و آزرده و خونین سازد. دربارۀ تیر نگاه و مژگان و تیری که در قلب فرونشیند می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(خَطْ طِ جَ / جُو)
خط اول از هفت خط جام جم که خط لب جام باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ جَ)
خطی که برای گذشتن کالا و رونده بگذربانان نویسند و در هند دستک گویند. (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از آنندراج) :
خط مشکین او که ابجد ماست
بوالهوس را خط جواز شده ست.
صائب (ازآنندراج).
خدایا رخصت پرواز از دام مجازم ده
بهر جا میرود فرمان تو خط جوازم ده.
فصیحی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
سوزندۀ مردمان. آتش زنندۀ مردم:
هفت دریا را در آشامد هنوز
کم نگردد سوزش آن خلق سوز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
شیرین عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
مشنگ، دیوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
درست نجویدن غذا، نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حیوانی که عادت به جویدن پارچه پیدا کرده است
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب بی موقع، کسی که عادت به رفتار و حرکات غیرعاقلانه دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
نحویده
فرهنگ گویش مازندرانی